جدول جو
جدول جو

معنی روح و روان - جستجوی لغت در جدول جو

روح و روان
(حُ رَ)
جان. روح:
سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست
بده بشادی روح و روان حاتم طی.
حافظ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ حُ رَیْ / رِیْ)
رحمت و رزق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آسایش وروزی و بوی خوش. استراحت و رزق. مقتبس از آیۀ ’فأما ان کان من المقربین فروح و ریحان و جنه نعیم’. (قرآن /56 88 و 89) یعنی، اما آن کس که از نزدیک کردگان است، او را آسایشی است و آسانی و زندگانی، و روزیی و تن آسانیی و بویی خوش، و بهشت با زید و ناز و شادی. (کشف الاسرار ج 9 ص 458)
لغت نامه دهخدا
(یُ رُ)
مرکب از روی فارسی به معنی وجه و رواء عرب به معنی منظر و دیدار. (یادداشت مؤلف) :
قرخج کوری بدطلعتی چنانکه به است
کلنج... -یر خزمغ ازو به روی و روای.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(حِ رَ)
جان عزیز. (لغت محلی شوشتر خطی) ، آسایش جان. (ناظم الاطباء) ، کنایه از معشوق و شراب و هرچیز خوب. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا